تا که بودیم نبودیم کسی
کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که خفتیم همه بیدار شدند
تا که مردیم همگی یار شدند
قدر آن شیشه بدانیم که هست
نه در آن موقع که افتاد و شکست
تا که بودیم نبودیم کسی
کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که خفتیم همه بیدار شدند
تا که مردیم همگی یار شدند
قدر آن شیشه بدانیم که هست
نه در آن موقع که افتاد و شکست
باورت شد عشق اینجا ذلت است؟
عاشقی سوزاندن حیثیت است؟؟
باورت شد دوستی ها لحظه ایست؟
بی وفایی ها قسمتی از زندگیست؟
من که گفتم حاصلش دل بستگیست!
در نهایت خستگی و خستگیست!
من که گفتم این بهار افسردگیست!
دل نبند این پرستو رفتنیست!
عاقبت دیدی که ماتت کرد و رفت!
خندهای بر خاطراتت کرد و رفت!
عجب کاری بدستت داد دل!
هم شکست و هم شکست داد دل!